از بازاريابي تا بازار سازي

ساخت وبلاگ

روز سوم نوروز بود. پاشُديم رفتيم خونه عمه ي نازنينم، جهت عيد ديدني. يا به قولِ پدرم جهتِ صله ارحام.


وارد كه شديم، طبق رسم ديرين، مورد استقبال گرم قرار گرفتيم و ديده بوسي و تبريك سال نو و ... تعارف كردن نشستيم. كم كم تشريف آوردن همگي دورِ هم نشستيم. هنوز طبق رسم ديرين بود...


تا اينكه دوبه دو مشغول صحبت شديم... دختر عمهِ جان تشريف آوردن كنار من. سرِ صحبت رو با كنايه باز كردن"قابل ندونستين و تشريف نياوردين؟ آخه چرا؟؟ نه اين دفعه مشاوره ي رايگانِ طبِ سنتي رو اومدين و نه دفعه ي قبل، تئاتر شهر رو. آخه چرااااااااا؟"


با چنان اعتراضي شروع كردن. من كه تعجب كرده بودم از تعجبِ ايشون. يكي نيست بگه بابام جان ، مگه من تاحالا با شما تئاتر و سينما اومده بودم كه حالا نيومدنم جاي تعجب داشت براي شما؟! اونهم اينقدر... بابام جان اينبار هم مثل تمامِ طولِ عمرم... مگه من تاحالا باشما جايي خريد رفته بودم كه حالا شما از نيومدنِ من اينقدر تعجب كردين و ناراحت شدين؟؟؟؟ اصلاً بابام جان من و شما تاحالا مگه باهم بيرون مي رفتيم كه حالا از نيومدنِ من تعجب كردين؟؟؟؟


نه اصلاً يه سوال. حالا مگه چي تغيير كرده؟ من و شما فك و فاميليم. ولي عزيزِ دل هم سن و سال كه نيستيم. واااااا


صحبت داشت عوض ميشد كه دختر عمه ي مهربان يكدفعه با يه سيني چايي وارد شدن و شروع كردن به تبليغ. البته تاكيد فرمودن كه اشتباه نكنيد اينها چايي نيستااااا. اينها دمنوش هستش. دمنوشهايي كه من خودم ميكسش كردم.


پرسش و پاسخها شروع شده. اين دمنوشِ چيه؟ اون يكي چيه؟ اين براي چي خوب هست ؟ اون يكي براي چي؟.....


خلاصه تبليغِ محصولاتِ فلان توليد كننده ....


لابلاي صحبتها خواهرم اشاره كرد به سايتِ دي جي كالا و پرسيد:  شما هم دارين مثل سايتِ دي جي كالا تبليغ همه نوع كالايي ميكنيد و خريدار كالا رو مستقيم از توليد كننده خريداري ميكنه؟ ؟؟؟


اولش گفت نه و بعد تاييد كرد كه شبيه هستيم. پرسيدم يعني دارين بازار يابي ميكنيد ديگه؟


گفت نه من كلاسهاي بازاريابي رو رفتم. بازاريابي رو بلدم. نه اين كاري كه ما ميكنيم بازار يابي نيست. بازار سازيه.


يه آهِ سنگيني كشيدم. دلم براي خودم سوخت.


با خودم گفتم. خدا وكيلي ، امشب نه كسي احوالِ مادر من و پرسيد و نه وقت شد كه من احوالِ عمه و شوهر عمه رو بپرسم، وقت نشد بپرسم قلبتون بهتر شده انشالله؟ پياده روي مي رويد؟...  پس ما امسال عيد نوروز ديد و بازديدهامون، صله ي ارحام نيست كه ثوابي داشته باشه. ما اومديم اينجا تا دختر عمه جانمون بازار سازيشون رو بكنن. فردا هم حتما ميريم خونه ي عموجان تا ايشونهم بازاريابيشون رو ....


و امروز وقتي وارد خونه عموجان شديم، با ديدنِ ميزِي مملو از  انواعِ عسلهاي طبيعي كنار سفره ي هفت سين با مارك و بِرَند فلان شركت شاخهام در نيومدن.


 

يا حسين......
ما را در سایت يا حسين... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pakravan0 بازدید : 96 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1396 ساعت: 16:13