يا ارحم الراحمين

ساخت وبلاگ

هر چه در حاشیه بود گذاشته بودم و راهی شده بودم. 

پرواز تاخیر خورده بود و ما همه در نمازخانه ی فرودگاه به استحراحت بودیم. کنار خانم سرهنگ نشسته بودم، زینب هم یه کناری نشسته بود و داشت اریضه می نوشت تا به کربلا که رسیدیم و نهر علقمه... زن داداشِ مهربان هم مشغول نی نی داری شده بود(پوشک بچه رو عوض کنه تا حداقل سه-چهار ساعتی راحت باشه). 

خانم سرهنگ داشت آروم آروم از لابلای حرفها آمارِ سفرهامون رو میگرفت، خوب که از سفرهامون گفتیم و گفت، پیشنهاد داد که بعد از سفر کربلا باهمدیگه راهی ترکیه بشیم. عرض کردم آخ جون، چشم. عاشقتم خانم سرهنگ.

مشغول گفتگو و خنده بودیم که یکی از خانمها با تندی اومد گفت، بَسه دیگه، بقیه اومدن استراحت کنن، چقدر آزار دارین!... با تعجب نگاهش کردیم و آرومتر ادامه دادیم.

خانم سرهنگ با دوتا از دوستاشون اومده بودن. ما همدیگه رو از مسجد محله میشناختیم. هفته ای یک الی دوبار می دیدمشون، ستون فقراتش مشکل داشت و زانوهاشم عمل کرده بود، برای همین با عصا راه میرفت. خوش اخلاق بود و خوش برخورد. روابط عمومی عالی و اعتماد به نفس بیست. مانتویی، قدبلند و سفید چهره. با اینکه عصا به دست داشت ولی صاف و بدونِ هیچ خمیدگی استوار قدم برمیداشت. 

بالاخره خبرآمد که هواپیما آماده ی پرواز میشه بیایین. اذان مغرب و عشا رو گفته بودن که چرخهای هواپیما روی باند فرودگاه نجف نشست. هفته ی آخر رجب بود و ما از امشب میتونستیم نجف، مسجد کوفه، مسجد سهله ... باشیم. شکر خداوندِ رحمان و رحیم را. شکر

فَجعل لَنا مِن اَمرِنا فَرَجاً و مَخرجاً بِرَحمتِکَ یا ارحَم الراحمین.


يا حسين......
ما را در سایت يا حسين... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pakravan0 بازدید : 186 تاريخ : پنجشنبه 3 خرداد 1397 ساعت: 21:15